جدول جو
جدول جو

معنی خط خفی - جستجوی لغت در جدول جو

خط خفی(خَطْ طِ خَ)
نوشته ای که حروف آن باریک و کوچک بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خط کوفی
تصویر خط کوفی
نوعی خط عربی که در بیشتر حروف خط افقی و عمودی کشیده می شود و برای نوشتن کتیبه ها در ساختمان های مذهبی به کار می رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
خط کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(خَطْ طِ جَدْیْ)
دائرۀ رأس الجدی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ فا)
سرعت رفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طا)
نوعی است از ماهی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
صاحب خطها. (یادداشت بخط مؤلف) ، ناخوانا شدن نوشته بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن. چون: این نوشته خطخطی است، کاغذ کثیف و بی مصرف بر اثر کشیده شدن خطوطی چند بروی آن
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
حجت قتل. (آنندراج) ، رقم خون. (آنندراج). رجوع به ’خط بخون کسی نوشتن’ در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ مَشْیْ)
کنایه از روش کار. طریقه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ اُ فُ)
دایرۀ افق. (آنندراج). رجوع به افق در این لغت نامه شود:
برنگ خط افق تا زمین شود یکسان
اگر شکوه تو گردد بچرخ سایه فکن.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ اُ فُ)
هر خطی که در موازات افق رسم کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ فا)
لقب حذیفه جد جریر شاعر است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ جَ)
نوشته ای که حروف آن آشکار و خوانا بود، خط ریحان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خط خطی
تصویر خط خطی
نوشته ناخوانا شده بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط افق
تصویر خط افق
سمیره کرانه چنبر کرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط افقی
تصویر خط افقی
سمیره کرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط کشی
تصویر خط کشی
پگمالی خط کشیدن روی کاغذ بوسیله خط کش
فرهنگ لغت هوشیار
دبیره کوفی دبیره کوفی بر گرفته از دین ساسانی در حیره پدید آمده ابراهیم و اسحق سگزی ایرانی از مردم سیستان آن را آراسته و فضل بن سهل مروی ایرانی دستور مامون عباسی بدان سامان بخشیده (زبان عربی دربرخورد با فرهنگ ایران زمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط مشی
تصویر خط مشی
کنایه از روش کار، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط مشی
تصویر خط مشی
راه و روش
فرهنگ واژه فارسی سره
از روی خوبی، به خوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
کاری را بدون قصد انجام دادن ۲کار بی هدف ۳گیج گیجی کردن ۴کم
فرهنگ گویش مازندرانی
نقش و نگار، خال خالی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که صدای خس خس سینه اش به گوش رسد، فرد دچار تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی